چرا قوم بهجای ملت؟ (قهوم یان نهتهوه؟)
نگاهی بهتئوریهای ادواد سعید و میشل فوکو
چنین بهنظر میرسد کهنظریه پردازان مرکزگرا بدون اشارهبهقوم
بودن گروههای اجتماعی ''دیگر'' مانند کورد، ترک و عرب و بلوچ نمیتوانند از نقطهنظرات
خود مبنی بر دفاع از ''تمامیت ارضی'' و ملت بودن خود دفاع کنند.
در حالی که هدف از بیان مفهوم اتوریتهدر اورینتالیسم اشاره
بهدوران پسا- کلونیالیسم است؛ میتوان آن را بهمثابهابزار کار مطالعاتی برای درک
و بیان چرایی بکارگیری مفاهیم اتوریتهکهبهطور مستمر در بخش قابل ملاحظهای از
ادبیات سیاسی ایرانیان جهت تعریف ساختار اجتماعی گروهای انسانی عمدتآ غیر فارس در
این سرزمین استفادهمیشود، بکار برد. ادوارد سعید متفکر و جامعهشناس فلسطینی-امریکایی
در کتاب مشهور خود اورینتالیسم برای درک رابطه بین کولونی و کولونیالیسمبهمطالعهمفاهیمی
میپردازد کهدر واقع این مفاهیم از واژهایی منشآ میشوند کهبهخودی خود فاقد بار
منفی و یا ایدیولوژیک هستند. بلکهچنانچه فرانس فانون در اثر برجستهخود ''پوست سیاه،
و ماسکهای سفید'' اشارهمیکند ''سیاه'' یا ''سفید'' خود نهارزش منفی و نهارزش
مثبت دارند بلکهاین فرایند گفتمان است کهدر وهلهنخست آنها را بهعنوان کد معرفیو
در نهایت بهآن ارزش میبخشد و یا از آن سلب ارزش میکند. سیاه در ادبیات سیاسی
کولونیالیسم حاوی یک بار ایدولوژیک هست کهدر آن سیاهدر مقابل سفید تعریف میشود
بطوری که سفید تنها یک واژهنیست بلکهبا استفادهاز گفتمان (دیسکورس) تبدیل بهنشان
و سمبل اتوریتهدر مقابل سیاه شدهاست و اما اقتدار مفهوم سفید بدون وجود سیاهبی
مفهوم و بی معنی مینمایاند.سعید معتقد است مفاهیمی کهاز واژهها توسط کولونیالیسمخلق
میشوند، ساختگی، هدف دار و بهمنظور ایجاد خط حائلی است کهمیخواهد ''خود'' (اروپاییها)
را در مقابل ''دیگران'' (جوامع کولونی) تعریف کردهو با استفادهاز این مفاهیم در
صدد غلبه، بازسازی و اتوریتهبر آن بر آید. مفاهیمی کهدر دوران معاصر جای خود را
باواژههای بهعنوان مثال همچون قوم در بحثهای مربوط بهحق تعیین سرنوشت در جوامع
چند ملیتی، دادهاست. وسعت و دامنه گسترش مفاهیم اتوریتهدر ادبیات اورینتالیسم
خود را تنها محصور بهسیاهو سفید نکردهبلکه محدودهو حوضهاقتدار خود را بهتمامی
عرصهها و جنبههای مختلف واقعی یا فرضی از فرهنگ شرقی رساندهو شعر و هنر و موسیقی
و فلسفهغرب را در رابطهبا شعر و موسیقی، فرهنگ و فلسفهشرق تعریف کردهو آنگاهصرفآ
با استفادهاز مفاهیم اتوریته در صدد تسلط و تصرف آن بر آمدهاست، بطوری کهاورینتالیسم
خود را بهعنوان سبک و روشی از فکر کردن در میان آکادمیستها، هنرمندان و سایر عرصههای
فکری، عقلانی و ذهنی در اروپا جا داد کهمعتقد بهتمایز هستی شناسی و معرفت شناسی
بین شرق و غرب بودند.
فارغ از تعریفهای مندرج و متداول در جامعهشناسی کهگروه های
انسانی را بر اساس ساختارهای اجتماعی حاکم بر آن جامعهبهقبیله، قوم و یا ملت
تقسیم میکند؛ بهنظر میرسد بیان مکرر و اصرار بر قوم بهجای ملت در بحثهای مربوط
بهتفاوت بین گروهای انسانی در ایران صرفا جهت برجستهکردن میزان اتوریتهگروهی بر
گروهی دیگر با استفادهاز ابزارهای قوم و ملت است کهغالبا بهوسیلهگفتمان (دیسکورس)
در طول زمان برجستهشده ودنبال میشود. دیسکور وسیلهای است برای مطالعهسیستم
فکر، عقیده، تصورات و هر آنچهکهمیتواند سمبلیک باشد. بکار بردن ملت یا قوم نیز
بهمانند یک سمبل تابع و بر آمدهاز گفتمان است کهبا قرار گرفتن مجموعهای از
مفاهیم بههم پیوستهدر بستر زمان شکل گرفتهو بهمانند فاکتهای اجتماعی نمایان
شدهاند. فوکو با توجه و مراجعهبهمعرفت شناسی و مبحث ارزش، اظهار میدارد کهاین
ما هستیم که از طریق گفتمانحقیقت را خلق میکنیم نهاینکهحقیقت بهمانند یک ابژیکتیڤ
وجود داشتهباشد و ما آن را کشف کنیم. مطابق با آنچهفوکو بیان میدارد 'گفتمان'
محصول آگاهی و قدرت است و بعد قدرت آن بهمیزانمقبولیت گفتمان بهمثابهحقیقت بر
میگردد با این توضیح کهبههمان مقدار کهگفتمان برای ما حقیقی جلوهکند بههمان
اندازهموضوعی برای ما حقیقت دارد. بهعنوان مثال اگر هویت ما بهوسیلهمیدیا و
وسایل ارتباط جمعی کانالیزهشدهباشد در نتیجه جهان، فکر، اندیشه و رفتارما،
انعکاسی است از قدرت گفتمان میدیا و گفتمان میدیا برای ما جنبهحقیقی پیدا میکند؛
خواهاین گفتمان خوب یا بد باشد. تکیهکردن بر قوم بودن مجموعهاز گروههای انسانی
و ملت بودن گروهدیگری بهعنوان یک حقیقت را میتوان در چهار چوب قدرت گفتمانیی دانست
کهدر طول تاریخ ناسیونالیسم و از زمان شکل گرفتن این کانسپتها همواره جهت تداوم
غلبه و اسیتلایگروهی بر گروهی دیگر وجود داشتهاست،و اصرار بر تکرار آن صرفا
تآکید بر دارا بودن قدرت ملت در مقابل عدم قدرت قوم بودهاست.
برای درک موضوع کافی است بهنص و مفاد مقالات، دیدگاها و
گفتمانهای مربوطه در بستر جامعهشناسی - سیاسیدر ایران اشارهکرد کهدر آن سعی بی
حد و حصر در برجستهکردن و بکار گرفتن قوم برای تعریف ساختار سیاسی - اجتماعی کورد
وترک وعرب و بلوچ در ایران شدهاست؛ با این توضیح که در مباحث ساختار اجتماعی گروههای
انسانی در ایران چنین بهنظر میرسد کهنظریه پردازان مرکزگرا بدون اشارهبهقوم
بودن گروههای اجتماعی ''دیگر'' مانند کورد، ترک و عرب و بلوچ نمیتوانند از نقطهنظرات
خود مبنی بر دفاع از ''تمامیت ارضی'' و ملت بودن خود دفاع کنند این در حالی است کهابزارهای
کاراتر و موثرتری همانند مشترکات تاریخی و یا مفهاهیم جهانشمولتری مانند انسان
بودن و جهانی بودن، علارغم پا بر جا بودن دولت-ملتها، توانستهاند گروهای انسانی
را با وجود تفاوتهایشان بههم نزدیکتر کند. میتوان اذعان داشت کهگفتمانهای کهبنای
ادلهآنها تئوریهای رایچ و متداوم در بحث جامعهشناسی است جهت تعریف ملت نا گزیر
بهخلق و ایجاد مفهوم قوم بودهاند تا بتوانند ارزش ملت را تعیین کنند؛ با این
استدلال کهملت بهخودی خود معنی پیدا نمیکند مگر اینکهبا قوم تعریف شود و آن را
در کنار مفهوم قوم تعرف کرد و این یاد آور گفتمان سفید در مقابل سیاهاست کهقبلآ
بهآن اشارهشد. در ایران نیز، گفتمانها از این قاعدهمستثنی نیستند و در این
چهارچوب، لازم میبینند قبل از هر اقدامی و بدون مراجعهبه فرایند و سیرخود-آگاهی
مردمانی کهخود را ملت مینامند، قوم بودن آنها را برجستهکردهو از ابزار ''تمامیت
ارضی'' جهت تداوم اقتدار خود استفادهنمایند. خود –آگاهی کهوجههغیر مادی دارد و
مشتمل بر ایدها و احساسات است، از مهمترین عامل در شناسههای ملت است کهمیتوان آن
را بر عاملهای رایچ و متداول دیگر مانند تاریخ مشترک، زبان مشترک، سرزمین مشترک و یا
اقتصاد مشترک، کههمگی وجههمادی دارند، ارجحیت داد، چرا کهبدون خود-آگاهی نمیتوان
بههیچ کدام از عوامل یاد شده بهعنوان میزان و معیار برای سنجش ملت بودن گروههای
انسانی، عینیت بخشید. در نتیجهاگر 'ملت' را بهعنوان ارزش در حوضهسیاست تلقی کنیم،
ملت بودن گروههای انسانی را باید در درک گروه بهآن بهرسمیت شناخت و این درک
حاصلفرایند خود-آگاهی است.
سهرچاوه: اخبار روز